کار بنایی ادامه داشت و ما کمی تا قسمتی خوشحال بودیم! هم من و هم بچه ها، به شدت دوست داشتیم حالا که داریم بنایی می کنیم و زندگیمون حسابی به هم ریخته، دستشویی رو از وسط هال برداریم، اماااااا از یک طرف با مخالفت شدید کامی روبرو بودیم و از طرف دیگه با کمبود پول! فریبرز می گفت حداقل 60 تومن خرجتون می شه (با آشپزخونه) چون اگه دستشویی رو بردارید، باید کف هال و پذیرایی رو سرامیک و بعد خونه رو رنگ کنید.
از دوستان راجع به کابینت ممبران نظرخواهی کردم، اکثرا نظرشون روی کابینتی ساده تر مثل های گلاس بود، نظر دوستان رو به بچه ها گفتم و متقاعدشون کردم که کابینتهامون رو از جنس های گلاس انتخاب کنیم.
محسن به دوستش زنگ زد و دوستش بعد از کلی اصرار که ممبران بهتر از های گلاسه، دو نفر رو برای طراحی های گلاس به خونه ی ما فرستاد. طراح اصلی یک آقای درشت هیکل به نام آقای رحیمی بود، از رفتار و حرف زدن دومی به راحتی می شد فهمید شاگرده.
آقای رحیمی کاملا مسلط و سوار بر کار بود، با اعتماد به نفس زیاد صحبت می کرد و طرح می داد، ظاهرا از من نظرخواهی می کرد، اما در باطن طرحی رو که خودش می خواست به ما تحمیل می کرد. (یک زئوس واقعی بود). می گفت های گلاس به تنهایی ساده ست، فرامید هم کار می کنیم، ترکیب چوب و های گلاس زیباتر می شه. بعد چند تا طرح از تو موبایلش نشونمون داد که من چون عینک مطالعه همراهم نبود همه رو تار دیدم و درست نفهمیدم چی به چیه
آقای رحیمی زمانی آمد که فریبرز نبود. قرار شد یک بار دیگه وقتی دیوارهای آشپزخونه تخریب می شه بیاد و یک قیمت تقریبی بهمون بده.
فریبرز با یک کابینت ساز دیگه به اسم آقای جلایری کار می کنه و دلش می خواست اونو برای ساخت کابینتهای ما بیاره.
بعد از خراب شدن دیوارهای آشپزخونه، محسن به آقای رحیمی زنگ زد تا بیاد، نزدیک ظهر بود که آقای رحیمی و شاگردش آمدند. فریبرز و رحیم زاده هم بودند. از همون لحظه ی اول بین آقای رحیمی و فریبرز تنش پیش آمد.
رحیمی به فریبرز به چشم یک بنای بیسواد نگاه می کرد و اصلا داخل آدم حسابش نمی کرد. مدام می گفت طرف صحبت من این خانمه. (یعنی من) این خانم به من گفته برام کابینت پیشونی دار درست کن.(کابینت پیشونی دار چیه؟)
به فریبرز دستور می داد که یک لوله بخاری فلان جا بذارید، آبگرمکن رو می خوام بذارم کنار پنجره، تا فریبرز می گفت آبگرمکن اینجا که هست چه اشکالی داره؟ رحیمی به فریبرز می توپید که شما باید هر چی ما گفتیم انجام بدید.
خلاصه من بین برزخ عجیبی گیر کرده بودم، از یک طرف می خواستم فریبرز ناراحت نشه، از طرف دیگه رحیمی.
فریبرز از شدت ناراحتی مدام چشماشو به هم می زد، آخرش از خونه رفت بیرون تا برخورد پیش نیاد.
کامی هم رفت روی یکی از مبلها نشست و از صحنه دور شد. اما به قول بزرگ عزیز نتوانست بر صفرایش غالب آید و آمدبا عصبانیت و تندی به رحیمی گفت: برخورد شما با آقا فریبرز خیلی بد بود. فریبرز مهندسه، شما خیلی بهش توهین کردی.
رحیمی گفت: تازه کم گفتم و باید بدتر از این می کردم.
احسان به رحیمی و شاگردش گفت: بفرمایید برید بیرون
آقای زئوس و شاگردش با عصبانیت زیاد و با سرعت برق و باد، خونه رو ترک کردند.
فریبرز برگشت خونه. محسن به شدت ناراحت بود، چون احسان و باباش با کابینت ساز دوستش، بد صحبت کرده بودند و از خونه انداخته بودنش بیرون!
خلاصه جرو بحث بالا گرفت!
من به محسن گفتم زنگ بزن به دوستت و یک طوری از دلش دربیار.
محسن زنگ زد اما رحیمی زودتر به دوست محسن زنگ زده بود، با وجود این دوستش، مثل همیشه خوب برخورد کرد. ( منم باهاش صحبت کردم و ازش عذرخواهی کردم)
بقیه ش بمونه برای پست بعد .

فریبرز ,رحیمی ,آقای ,خونه ,محسن ,کابینت ,آقای رحیمی ,کابینت پیشونی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ارنواز دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. وبلاگ نتچرخی 09197977577 | ردیاب گنج یاب بیوتارا biotara تولد دوباره مرجع تخصصی ویلا در ایران دانلود آهنگ و فیلم , سریال با زیرنویس فارسی سانسور مدیریت بازاریابی نوین گرافیک -چاپ روی اجسام -چاپ روی پیکسل