. سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم که من نسیم حیات از پیاله می‌جویم عبوس زهد به وجه خمار ننشیند مرید خرقه دردی کشان خوش خویم شدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست کشید در خم چوگان خویش چون گویم گرم نه پیر مغان در به روی بگشاید کدام در بزنم چاره از کجا جویم مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی چنان که پرورشم می‌دهند می‌رویم تو خانقاه و خرابات در میانه مبین خدا گواه که هر جا که هست با اویم غبار راه طلب کیمیای بهروزیست غلام دولت آن خاک عنبرین بویم ز شوق نرگس مست منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تاریخ ترور آوند پرینتر بازارچه فروشگاه اینترنتی اقیانوس کالا آپشن خودرو | گندم کار تا غروب آفتاب چیزی باقی نمانده دنیای فیلم سریال